پرهامپرهام، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 14 روز سن داره

گل پسر مامان

سفر به شمال(رامسر)

این اولین سفر پرهامی به شمال بود . همراه مامان  مریم وبابا محسن . رفتنی در ماشین خیلی پسر گلی بود . میدونست که باید بشینه یا بخوابه تا برسه ولی امان از برگشتن بیشتر از ١ ساعت دیگه در ماشین بند نبود . دیگه ماشین سورای ددر محسوب نمیشد. باید پیاده میشد یه گشت میزد تا خستگی پاش در بره . خلاصه اینکه صبح راه افتادیم و شب رسیدیم . از موج دریا به شدت میترسید و حتی نزدیکش هم نمیشد. تا بالاخره به زور و گریه بردیمش تو آب.   واینک ادامه ماجرا را همراه عکس توضیح میدم. نشانگر موس را روی عکس بگذارید با ما باشید در ادامه مطلب . زله آفتابه ایجا پرهام عشقش شده سنگ انداختن در رود خانه   ...
12 آذر 1391

تولد 1سالگی پرهام

                                            واینک یگانه فرزند مامان پریسا و بابا علی (پرهام عزیزم) در تاریخ  26 /3/91 یکساله میشود          در تاریخ  ٢٥/٣/٩١ جشن تولدی برایش گرفتیم تا پسر عزیزم بدونه مامان و -بابا عاشقانه دوستش داریم.   از مامان مریم و بابامحسن هم تشکر ویژه داریم که همیشه و همیشه برای پرهام جون زحمت زیادی میکشند .   ...
20 مهر 1391

بالندگی پرهام

رشد پرهام ماه به ماه : ماه اول : کارهایی که در ماه اول انجام داد : باچشم اجسام را دنبال میکرد . گهگداری یک لبخند زیبا میزد. چگونه شیر میخوردی؟ هر ساعت به مدت ١ ربع شیر میخورد چگونه میخوابیدی ؟ رو شانه های مامان و بابا ماه دوم :  وزن :  ٥کیلو ٤٠٠ گرم    قد :  ٥٧   سانت    دورسر : ٥/٣٨ کارهایی که در ماه دوم انجام داد : هدف دار به اینطرف و آنطرف نگاه میکردی و به دفعات میخندی و گاهی یه چیزایی مثل آقون -گیگ -  آه میگفتی چگونه شیر میخوردی؟ هر نیم ساعت  به مدت 5 دقیقه شیر میخورد چگونه میخوابیدی...
16 شهريور 1391

دندان مرواریدی پرهام

١٢/١١/٩٠   سلام سلام صد تا سلام من اومدم با دندونام میخوام نشونتون بدم صاحب مروارید منم یواش یواش و بی صدا شدم جزء کباب خورا    مامان جونی میخوام خاطره ای خلاصه از دندون های مرواریدیت  بگم . یه روز که داشتی مثل همیشه سوپ با نون میخوردی من فکر کردم لثه تو یه تیکه نون کوچولو جامونده وقتی بهت آبو دادم با لیوان خال خالیت دیدم تق تق تق صدا میده گفتم وای اخ جون پرهامی جونم دوندون خوشگلات داره در میاد میخواستم از خوشحالی بندازمت بالا دیگه نگیرمت هههههه این هم عکسای آش دندونی که مامان مریم با عشق برات پخته و گیفت دندونی که مامان پریسا برات درست کرده . راستی اون عروسک که تو عکس پشتت تو هست...
16 شهريور 1391

سیسمونی پرهام

نمای نیمه کلی اتاق پرهام .   اسباب بازی های پرهام   ظرف طبقاتی شامل نبات ،شیر خشت ،...قابلمه و فلاسک وظرف غذا کتاب داستان و وسایل بهداشتی  (جانسون و بی بی کوکول)    دستگاه بخور سرد مارک چیکو   روروئک و کالسکه و کریر و ساک حمل و بچه لوستر هواپیما و استیکر های اتاق و پرده(کار دست مامان مریم) تخت پارک ماشین لباسشویی دو قلو مدل(mama kove) و وان حمام و لگن بچه و حوله               ...
25 اسفند 1390

به نام خدای مهربون

سلام پسر گل مامان   این حرفهایی که می خوام بزنم حرفهای مامانیه که اگر یه روز بزرگ شدی و مدرسه رفتی و این یادداشت هارو خواندی بفهمی چقدر مامان پری دوستت داره . پسر قشنگم : من همیشه از خدای مهربون یه بچه سالم ، صالح و خوشگل می خواستم ، اما بخدا می گفتم : دوست دارم خوش قدم هم باشه ،و از ته دلم بخوامت چون می خواستم با صبر و حوصله بزرگت کنم و هر چه بودی (چه دختر و چه پسر ) فرقی نمی کرد فقط سالم باشی . سه سال و چهار ماه بعد از اینکه مامان پری و بابا علی با هم زندگیشون را شروع کردند با هم قرار گذاشتند از خدای مهربون خواهش کنند که بهشون یه بچه سالم و صالح و خوشگل بده. و مامان پری ترسید ...
17 آبان 1390