پرهامپرهام، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 15 روز سن داره

گل پسر مامان

آخرین پست

  سلام اصلا نمی دونم چطوری گذشت نمی دونم زود گذشت یا دیر و یا سخت گذشت یا آسون فقط اینو بگم میخوام وبلاگ پرهام را ببندم دیگه حوصله ندارم گفتنی ها را گفتم خاطره ها را نوشتم دیگه وقت نمی کنم بیام اینجا و تو وبلاگش مطلب بذارم و حالا شروع میکنم و آخرش به پایان میرسانم پسر گلم شاید دوباره موقع مدرسه رفتنت برگردم ولی الان دیگه یارای نوشتنم نیست گفته بودم خدا کنه روز رفتن دایی علی دیر برسه زمان بایسته یا هزار تا ای کاش دیگه ولی از اون روز هم 10 روز گذشت تاسوعا و عاشورا هم گذشت عمر ما هم میگذرد خیلی دوست داشتم خدا یه دختر 4 ساله مهربون و زیبا میداد بهم میگفت دختره تو هستش تتا چهار س...
27 آذر 1392

پرهام لوس شده

بازم سلام پرهام این روزا قلدر شده . میخواد به همه دستور بده . حرفشو گوش نکنیم جنگ جهانی میشه .. گوش بکنیم هم زور میگه .... خدا نکنه صبح چشمشو باز کنه و بچیزی گیر بده. مثلا یه روز صبح پا شده میگه : اون زیر چیه ؟ میگم چی؟ میره پایه فلزی مبل میگیره میگه اینو میگم اینو. فهمیدم تو فاز گیره .... گفتم پایه مبله دیگه ... ندیده بودی؟ پرهام: کی اینو چسبونده ؟ چرا چسبونده ؟بکنش.... باید بکنیش .گریه ای خدا ااااااا منو بکش . فهمیدم گرسنه شه . صبحانه میارم و ..... روز دیگه: پرهام بیا جیش کن بریم خامه بخریم . نون بخریم و شیر کاکائو و.... بیاییم صبحانه بخوریم پرهام: نمیکنم نمیام . صبحانه هم اصن نمیخوام . من : وا باز چته؟ از دنده چپ بلن...
4 شهريور 1392

اولین برف بهاری

به نام خدا اولین برف بهاری که پرهام در ٢١ ماهگی دید روز ١٦ اسفند بود . واقعا آسمون قاطی کرده بود . توی ماه دی و بهمن هوا خیلی گرم شده بود . یه بارانکی میبارید تمام . ولی درست بعد از درختکاری اینجوری برف نشست . و پرهام خان ما گیر داده بود میگفت مامان بریم برف بخریم از آقاهه. خلاصه با مکافات صبر کرد و صبحانه خورد . تندی حاضرش کردیم رفتیم حیاط برف بازی . حالا بریم ادامه مطلب برای دیدن عکسهای  اولین برف بهاری٩١  ١٣   البته قبلش چند تا عکس با هم ببینیم         ...
3 فروردين 1392

ما آمدیم با دست پر

سلام بعد از یک  غیبت صغری  آمدیم که بنویسیم . دوباره بریم تو غیبت کبری  یعنی برای بعد از عید سال 92  خیلی کارها کردیم خانه تکانی کردیم  البته خانه تکانی صغیر . کبیرش مونده برای پرهامی  تقویم (فصلی  و سال نامه تک برگی )سال نو زدیم  با هزینه هنگفت . بریم برای خلاصه ای از خانه تکانی و نمایش تقویم سال نو خونمون خیلی کثیف بود از عهده من خارج بود باید گند زدایی میشد آشپزخانه تا برای سال نو فقط یه تمیز کاری مختصری بمونه.از اینرو از یه نفر کمک خواستیم . دو روز طول کشید . شب آخر یادمون رفت نردبان را جمع کنیم  . داشتم ظرف میشستم بابایی هم تلویزیون میدید . صدای پرهام هم از گوشه و کنار خانه می ...
21 بهمن 1391

کشتله پرانی و .....

آخرین  کاری که پرهام از برنامه 10006016  یاد گرفت کشتله بود . با شکمش دورخیز میکنه میزنه به من بابا علی . ما هم مسلماً باید خودمون رو شوت کنیم اطراف و الکی بخندیم . واگر نخندیم میگه : مامان خنده  کن هنر دیگر پرهامی  که از سلطان یاد گرفته اینه که هر کسی که چیزی را وسط اتاق بندازه  و بره بهش میگه:  خونیو کثیف نچٌن  (خونه رو کثیف نکن ) ولی همه اینها در حد شعاره چون خودش منبع تمام به هم ریختگی هاست . دیشب جمعه خونه رو ترکونده بود . بهش میگم : پرهام خونه رو کثیف نکن .  نگاه میکنه میگه : هه هه خنده . ( یعنی مرسی از یاد آوری)  الان حدود 7-8 ماهه عمو پورنگ یکسره  در حال پخشه میگم یکسره یع...
21 بهمن 1391

شیرین کاری گل پسری

گل مامان الان دیگه ١٦ ماهش شده و به خاطر این رشد چشم گیرش میخوام براش کیک بپزم آخه برای روز جهانی کودک هم کاری نکردم براش چون جفتمون مریض سرما خورده بودیم . پسرم داره کم کم بزرگ میشه و هر روز شیرین تر از دیروز عاشق  آب پاشیدن هستی با اون صدای قشنگت میگی پاچید . پاچید . از روی مبل میپری روی باشت ها. و کلی حال میکنی . از نقاشی کشیدن فقط چشم چشم دو ابرو کشیدن و عکس باب اسفنجی را دوست داری یکی برات بکشه هفته پیش خط صاف میکشیدی الان دیگه داره منحنی میشه. به من میگی مامان : من میگم جانم: میگی بدیر( بگیر )بتش (بکش) چی بکشم مامان ؟ میگی : جو جو  باب ابرو ( جوجه - باب اسفنجی - چشم چشم دو ابرو ) هر کس...
22 آذر 1391

سلام سلام

سلام سلام صد تا سلام ما برگشتیم . پرهام پسرم خیلی بزرگ شده . کار های جدیدش هم اینه که هر جایی میره برمیگرده سیر تا پیاز ماجرا را دست و پا شکسته برای مامانم تعریف میکنه . اونوقت مامانم میگه پریسا دیگه داره خطرناک میشه ها باید بهش یاد بدی برای همه نشینه همه چیو تعریف کنه . مثلا : پرهام از گاوداری  برمیگرده اینطور تعریف میکنه . ماشین رفتیم گاو . با بزرگ هام  گاو با پا ناز کردیعنی با بابا بزرگ رفته پرهام با پا گاو ها را ناز کرده. چند تا گاو  بود پرهام؟ دو تا سه تا    بعد میگه هممه گاو ناز پرهام از پارک برمیگرده: مامان کجا بودی ؟ ددر پاک(پارک) با کی رفتی؟ مسن(با محسن). چکار کردی ؟ پرهام با هیجان :سنگ&n...
22 آذر 1391

اردک خان

عمو پورنگ انقدر شعر     اردک تک تک    تک تک اردک   تک اردک      اردکی تنها بروی آبه    پرهاشو بسته  میخواد بخوابه. اون بالا بالا لک لکی پیداست      مثل این اردک لک لکه تنهاست کاشکی که لک لک دوست شه با اردک                                               تا که نباشند این...
22 آذر 1391

پرهام خطرناک میشود

 دیشب شب فوق العاده خطرناکی برای پرهام بود که یه صدقه انداختم تا بالاخره این خطر ها به پایان رسید . هنوزم وقتی یادش می افتم فشارم میافته پایین. اولینش خونه مامان مریم بود من پایین رفته بودم لباس گردش پرهام را بیاورم ببریمش ددر . مامان در آشپزخانه بود که پرهام گلدونی که  لای مبلها بود میشکنه بعد نیمه شکسته آن را محکم تو دستش میگیره به مامان نمیده. بیچاره مامان کلی عرق کرد تا از دستش در آورد . دومیش هم که دیگه فاجعه بود . اون سنگ های گلدون که همیشه باهاشون بازی میکرد را از زیر مبل پیدا کرد بعد از کمی بازی یهو دیدم لپ پرهام تپل شد نگو یکی از سنگها  را کرده بود تو دهنش . خدایی بود که دیدم و یواشی کشیدم بیرون از دهنش...
22 آذر 1391
1