پرهامپرهام، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 14 روز سن داره

گل پسر مامان

جشن بزرگ شدن پرهام

جشن بزرگ شدن پرهام     این گل پسری ما یه دو سه روزی میگفت : کیک تبلد (تولد) بگیریم با شمع فوت کنیم دست بزنیم . تا اینکه یه هفته گذشت و من در تاریخ 26 فروردین (22 ماهگیش ) براش جشن گرفتم . هم ماهگرد تولدش باشه و هم جایزه این کار بزرگش . یعنی همون خداحافظی با شیر مادر .   پسر گلم ایشالله همیشه شاد باشی . وقتی در کیک را براش باز کردم با اینکه اندازه یه حبه قند از کیک هم نخورد (یعنی اصلا دوست نداشت)  ولی یه جیغ خوشحالی کشید که تو دلم گفتم کاشکی همیشه جیغ خوشحال انگیزی میزدی . هی میگفتی : وای وای چه کیک بزرگی . انقدر بالا سر کیک با آهنگ عشقت در قندون لب خندون (عمو پورنگ) رقصید...
1 ارديبهشت 1392

خاطرات سال اخیر پرهام

سه ماه گذشت امروز سه ماهه شدم . مامان پری یه تغییر کوچولو در وبلاگم داد ،یادش رفته بود از طرف من خاطره بنویسه که کجاها رفتم و چکارا کردم . عیب نداره الانم دیر نشده تازه سه ماهمه ،١٥٠ سال دیگه مونده ،وقتی رفتم مدرسه خودم باید بقیه شو بنویسم . حالا یه خلاصه کوچولو از سه ماهی که گذشت با اجازه مامانم میگم : مامانم اوایل زیاد بچه داری بلد نبود خب تقصیری هم نداره ،ولی ماشالله روز به روز داره بهتر میشه . مامانم خدا وکیلی صبر ایوب داره شب تا صبح ٢ ساعت یه بار شیر میخورم  ،صبح هم سحر خیزم  ولی مامانی انقدر خوابش می اومد گریش گرفته بود ، دلم براش سوخت یه ربع خوابیدم و اون کلی از من تشکر کرد . بابایی هم ماه اول کار...
3 فروردين 1392

یادداشت های مادرانه

سلام امروز پرهام ١٤ روزشه  ،١٤ روز که عین ١٤ ماه گذشت ولی بازم ٧روز اولش خوب بود ولی ٧روز بعدش سخت از روز سوم تا پنجم پسملم در بیمارستان بود که من و پرهام در این دو روز همدیگر را شناختیم . در هفت اول پرهام شبها راحت ٣ ساعت را بعد یه شیر خوردن نیم ساعته می خوابید و مامان مریم هم پوشک را عوض می کرد .تا نافش افتاد در ٧روز دوم بی خوابی ها شروع شد . دکتر بردمش گفتم شیر ندارم . دکتر گفت :شیر داری خبر نداری .بچه ها خودشون می دونند که شبها شیر مامانشون زیادتره بیشتر شبها بلند میشن . هم محبت مادر را می خوان  هم شیر مادر را !!!!!  و در این ٢ ماه سریع ترین رشد را دارند باید تحمل کنی . وگرنه با شیر خشک مشکلات...
3 فروردين 1392

اولین برف بهاری

به نام خدا اولین برف بهاری که پرهام در ٢١ ماهگی دید روز ١٦ اسفند بود . واقعا آسمون قاطی کرده بود . توی ماه دی و بهمن هوا خیلی گرم شده بود . یه بارانکی میبارید تمام . ولی درست بعد از درختکاری اینجوری برف نشست . و پرهام خان ما گیر داده بود میگفت مامان بریم برف بخریم از آقاهه. خلاصه با مکافات صبر کرد و صبحانه خورد . تندی حاضرش کردیم رفتیم حیاط برف بازی . حالا بریم ادامه مطلب برای دیدن عکسهای  اولین برف بهاری٩١  ١٣   البته قبلش چند تا عکس با هم ببینیم         ...
3 فروردين 1392

مادر

بدن انسان می تونه تا 45 واحد درد رو تحمل کنه.  اما زمان تولد، یک زن تا 57 واحد درد رو احساس می کنه  این معادل شکسته شدن همزمان 20 استخوانه! مادرتون رو دوست داشته باشید ...   مادر دوستت دارم ...
30 بهمن 1391

نمایشگاه کیتکس (نوزاد -کودک -نوجوان)

سلام دوهفته پیش مامان پریسا و بابا علی تصمیم گرفتیم بریم نمایشگاه کیتکس . مای خوش خیال فکر میکردیم آه الان تا بریم الان عمو هم اونجاست . رفتیم دیدیم اصلا نمایشگاهی در کار نیست ضایع شدیم بدجور . گفتن هفته بعده دوباره هفته بعد شال و کلاه کردیم و رفتیم نمایشگاه ولی عمویی   نبود . جایش خالی بود . از یه فروشنده که تمام محصولات عمو ( کتابها و عمو کارت - ...)  را می فروخت سوال کردم . امسال عمو پورنگ نمیاد ؟ گفت شاید یه روزی بیاد سر بزنه و زود بره معلوم نیست . شایدم نیاد . خلاصه متاسفانه تمام کتابها و کارتها گروه سنی پرهام نبود ولی انقدر گرون بودن که یه بن بن بن و یه جورچین و یه کتاب ساعتی برای پرهام خریدیم بگذری...
30 بهمن 1391

ما آمدیم با دست پر

سلام بعد از یک  غیبت صغری  آمدیم که بنویسیم . دوباره بریم تو غیبت کبری  یعنی برای بعد از عید سال 92  خیلی کارها کردیم خانه تکانی کردیم  البته خانه تکانی صغیر . کبیرش مونده برای پرهامی  تقویم (فصلی  و سال نامه تک برگی )سال نو زدیم  با هزینه هنگفت . بریم برای خلاصه ای از خانه تکانی و نمایش تقویم سال نو خونمون خیلی کثیف بود از عهده من خارج بود باید گند زدایی میشد آشپزخانه تا برای سال نو فقط یه تمیز کاری مختصری بمونه.از اینرو از یه نفر کمک خواستیم . دو روز طول کشید . شب آخر یادمون رفت نردبان را جمع کنیم  . داشتم ظرف میشستم بابایی هم تلویزیون میدید . صدای پرهام هم از گوشه و کنار خانه می ...
21 بهمن 1391