پرهامپرهام، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 22 روز سن داره

گل پسر مامان

درباره پرهام

سلام پرهام من روز به روز شیطون تر از دیروز میشه ولی یک اخلاق خیلی خوبی که داره اینه که وقتی مهمانی میرویم خیلی ساکت و مظلوم و نرمال میشه . مثلا به چیزی دست نمیزنه، چیزی بخواد بخوره از من اجازه میگیره و کار خوب دیگه اش اینه که چون یک ماهیه از پوشک گرفتمش دستشویی شو میگه . خراب کاری نکرده . یعنی از وقتی جدی برخورد کردم پرهام هم همکاری کرده . خیلی ماهه هزار ماشالله . بعد از تولدش دیگه به صورت جدی تصمیم گرفتم هواشو داشته باشمو مراقب دستشویی داشتنش باشم .جدای از اصرار های بعضی ها  که برای از پوشک گرفتن پرهام از شش ماه قبل به من فشار می آوردن. به توصیه دوستان و فامیل و تجربه هاشون هدیه های کوچک میگرفتم...
4 مرداد 1392

تولد دو سالگی پرهام جونم

سلام بدون شرح  بریم سراغ تولد پرهام . بعدا توضیح میدم . فقط قبلش بگم تولد پرهام دو مرحله ای شد با دو  تا کیک .یکی مهمانی زنانه ٢٥ خرداد و دیگری همراه با پسر عمو رابرت (رادمهر ) و عمو و زنمو   عزیز من گل من تولدت مبارک تولدت مبارک کارت تولد پرهام که نیمه کاره ماند و مهمان ها تلفنی دعوت شدن. ((عزیزم دو ساله شدی عاقل و بالنده شدی میخوایم یه جشن بگیریم بیشتر همو ببینیم هر کیو  خواستی جونم دعوت کن مهربونم)) بازم عکس هست ولی فعلا .... تم تولد هم باب اسفنجی و پاتریک بود کیک دوم پری دریایی بود. که... پرهام یه دل نه صد دل عاشق پری دریایی شد. در تولد اول پرهام از خواب...
30 خرداد 1392

سفر به رامسر (در 23 ماهگی)

سه شنبه ساعت 4 بعد از ظهر حرکت کردیم بسوی شمال .دفعه قبل پرهام 1 سال 4 ماه داشت . یعنی ماه مهر 1391 و اینبار 23 ماهشه . دیگه تو ویلا بند نبود فقط حیاط و برکه و دریا را دوست داشت . عوروابه چیست؟ . . . . .. . . .. بله درست حدس زدید یعنی قورباغه .چون پرهام نمی تونه بگه ق میگه عوروابه . اون برکه ای که نزدیک ویلا بود شبها صدای قورباغه هاش بلند میشد و پرهام می رفت سنگ میزد تو سر قورباغه هاش . یک جای جدید دیگه هم رفتیم چون هوا سرد بود و دریا طوفانی رفتیم خوض گنده ( ببخشید همون اب گرم رامسر) با اینکه خیلی بی نظم هرکی هر کی بود ولی پرهام یواش یواش خوشش اومده بود اولش میترسید و دیگه موقع تعطیلی استخر ول کن نبود . بگذریم که خودمون سرما خوردیم...
28 ارديبهشت 1392

چند تا عکس برای آلبوم 2 سالگی

چند تا عکس از دوربین های خودم و  موبایل جمع کردم در مورد عکسا توضیح هم میدم . راستی چند تا عکس برای عید نوروز هم گذاشتم . نظر یادتون نره . ا ولین عکس از پرهام و پسر عموی شیطون بالا رادمهر اینم یه عکس از باران شیطون بلا و پرهام عسل   پسرم خیلی با محبته . محبتش فوران کرده خب   به نظرتون پرهام میتونه همه شو بخوره ؟ باییم تشویقش کنیم دارم دنت میخورم خب .  اینجا مریض شده بودم و تازه خوب شده بودم یه غذای توپ خوردم  که خونه عمو مسعود  خوابم برد یه عکس حال بهم زن دارم گذاشتم آخر سر اییییییییییییییی      ...
4 ارديبهشت 1392

عید نوروز 1392

سال 1392مبارک   بوی باران                         بوی سبزه                     بوی خاک شاخه های شسته باران خورده پاک آسمان آبی و ابر سپید                            برگهای سبز بید         عطر نرگس&nb...
3 ارديبهشت 1392

جشن بزرگ شدن پرهام

جشن بزرگ شدن پرهام     این گل پسری ما یه دو سه روزی میگفت : کیک تبلد (تولد) بگیریم با شمع فوت کنیم دست بزنیم . تا اینکه یه هفته گذشت و من در تاریخ 26 فروردین (22 ماهگیش ) براش جشن گرفتم . هم ماهگرد تولدش باشه و هم جایزه این کار بزرگش . یعنی همون خداحافظی با شیر مادر .   پسر گلم ایشالله همیشه شاد باشی . وقتی در کیک را براش باز کردم با اینکه اندازه یه حبه قند از کیک هم نخورد (یعنی اصلا دوست نداشت)  ولی یه جیغ خوشحالی کشید که تو دلم گفتم کاشکی همیشه جیغ خوشحال انگیزی میزدی . هی میگفتی : وای وای چه کیک بزرگی . انقدر بالا سر کیک با آهنگ عشقت در قندون لب خندون (عمو پورنگ) رقصید...
1 ارديبهشت 1392

خاطرات سال اخیر پرهام

سه ماه گذشت امروز سه ماهه شدم . مامان پری یه تغییر کوچولو در وبلاگم داد ،یادش رفته بود از طرف من خاطره بنویسه که کجاها رفتم و چکارا کردم . عیب نداره الانم دیر نشده تازه سه ماهمه ،١٥٠ سال دیگه مونده ،وقتی رفتم مدرسه خودم باید بقیه شو بنویسم . حالا یه خلاصه کوچولو از سه ماهی که گذشت با اجازه مامانم میگم : مامانم اوایل زیاد بچه داری بلد نبود خب تقصیری هم نداره ،ولی ماشالله روز به روز داره بهتر میشه . مامانم خدا وکیلی صبر ایوب داره شب تا صبح ٢ ساعت یه بار شیر میخورم  ،صبح هم سحر خیزم  ولی مامانی انقدر خوابش می اومد گریش گرفته بود ، دلم براش سوخت یه ربع خوابیدم و اون کلی از من تشکر کرد . بابایی هم ماه اول کار...
3 فروردين 1392