پيش دبستاني
در دوران پیش دبستانی چه گذشت ؟
تابستان سال ۹۵ولوله افتاد تو کلاس زبان که پیش دبستان کجا ببریمشون یه سری از مادرها که بفکر استراحت بیشتر بچه ها بودن مثل مامان تیدا و هستی و سارا و آوین گفتن ما تو همین کانون ثبت نام میکنیم یک روز میانه و قیمتشم کمتره
نظر اقا پرهام پرسیدیم که دوست داره تو کانون بمونه صبح ها کلاس زبان باشه ۹تا ۱۲
۱۲:۳۰تا دو پیش دبستان ناهار هم همونجا باشه
بدون اینکه نظرشو بگه زار زد من نمیخوام تو کانون ناهار بخورم
گفتم خب بابا یک کلمه بگو نه
زار زدنت چیه ؟
اخه تقصیر خودمه که پرهام گریه میکنه یکم بهش زور گفتم سر مهد کودک البته خودم خیلی پشیمونم یا اون موقع میفتم ولی اثر ترس روحی روانیش مونده
رفتم خانه فرهنگ باصفا توی کوچه درختی نبش کانون
الحق والانصاف خیلی خوب بود
هم کلاسهای تربیتی و دینی که واسه مادرا میذاشتن هم اردو هاش هم معلم هاش
دو میلیون چهارصد با هزینه کتاب
گرفتن و مداد رنگی و گواش و مخلفات یکبارم نگفتن پول بده
هم من و علی و هم پرهام پیش دبستانیشو دوست داشتیم
جشن فارغ و تحصیلی باشکوهی واسشون توی خانه فرهنگ فردوس گرفتن
تنها چیزی که راضی نبودم همکلاسیهاش بود اصن انگار بچه های منطقه پنج همه روحیاتشون با هم یکی بود پرهام فرق داشت
که منطقه دو بود خلاصه روزی نبود که ارتین پسر معلم کلاس بغلی یه مشت تو شکم پرهام نزنه
پرهام شکایتشو به علی میکرد بابا علی هم یادش میداد چجوری بزنش تا اخر سال این روند ادامه داشت و جالب این بود که پرهام همش اشتیاق داشت اون ارتین رام کنه چه با کتک چه با حرف هر چی
فقط میخواست ارتین رام کنه
حیف و صد حیف همه عکساش پاک شدن
اگه پاک نشده بود میزارم وگرنه تمام یادگاریهاش پاک شده