پرهامپرهام، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 16 روز سن داره

گل پسر مامان

یک ویروس خطرناک و روزگارانی سخت و طاقت فرسا

1391/9/22 16:32
نویسنده : مامان پریسا
425 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

بعد از اینکه مادر بزرگ- بابا علی به رحمت خدا رفت و بعد مراسم خاکسپاری که تشریف برده بودیم و آتیش سوزاندیم در مراسم ختم ننه جون ( که همیشه ازش میترسیدم) چشممان به خیار افتاد و چون من عشق خیار بودم . نشسته خوردم. چون مامانم هم نمیدوست شستن یا نه ...

خلاصه ٣ روز بعد یهو ویروسه بد جنس اثر کرد . مامانم خیلی ترسید اول با استفراغ شروع شد سریع رفتیم دکتر ریاضی . دارو های مورد نیاز مثل ا آر اس و زینک را گرفتیم ولی چون دازوی ضد تهوع ٨ ساعت یکبار بود مامانم داشت از ترس به لرزه می افتاد از دکتر کلانتری هم وقت گرفتن و با بابا علی رفتیم ....

چشمتون روز بد نبینه اولین آمپول ضد تهوع عمرمون را زدیم و تا فردا شب بیهوش خوابیده بودیم ...

فقط از همان شب ملکه های عذابم بابا علی و مامان پریسا میآمدند هر دقیقه بما اٌ آراس میدادند. البته بخاطر گریه ها و داد های من که هر کسی میشنید خیال میکردن مامان داره منو شکتجه میکنه.

حتی بخاطر دارو های جور واجور هم اینقدر خود زنی نمیکنم ...

القصه مامان صبح ها بمن کم محلول میداد ولی بابا یهو یه لگن خالی میکرد تو حلقم. مثل آب دریاست اه اه .  

 یهو آب بدنم کم شد و ٣ ساعت خوابیدم مامان داشت سکته میزد ولی مامان مریم میگفت بذار بخوابه خسته است. تازه ادرارم معذرت میخوام قرمز شد که کلی چایی و اب خوردم  وعصر روز شنبه مامان تصمیم گرفت بهم رحم نکنه و بهم ا آر اس بده و مامان مریم منو گرفت فرار کرد تو اتاق و مامان پری انقدر در زد تا بابا محسن عصبانی شد و جفتمونو بدون کاپشن از خونه  انداخت بیرون .... 

بعد که بابایی اومد فهمیدم مامانم خیلی مهربون بود  و بابا دیگه هیچ رحمی نکرد ولی من بازم دارم با اٌ آر اس میجنگم .

مامانم به بابا میگه اگر همون روز اول که بیحال بودم بهش سرم میزدی تا الان انقدر جنگ اعصاب نداشتیم.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (4)

ninipics
26 آذر 91 19:16
با سلام و عرض ادب اگه مایلین از نوزاد در خواب شیرین شما یا بستگان شما عکس های خلاقانه و حرفه ای در محیط ارام منزل شما یا آتلیه عکاسی ما برای همیشه به یادگار باقی بماند، مقدمتان را برای بازدید از وب سایت خود به دیده می نهیم... پرهام جونه ناز و دوست داشتنی منتظرتیم www.ninipics.blogfa.com
مامان آوينا
27 آذر 91 16:50
ايشالا كه پرهام جون ديگه خوب خوب باشه. پريسا جون منم 1 هفته اي هست كه در گير اين ويروس لعنتي هستم الهي كه هيچ بچه اي مريض نشه
زهره مامان آریان
28 آذر 91 23:36
سلام خوبی پریسا جون؟امیدوارم پرهام جان هم زودتر خوب بشه.این چند وقته خیلی سرم شلوغ بود.ببخش دیر اومدم پیشت.پرهام گلم رو ببوس.
پرهام ومامانش
23 اردیبهشت 92 0:09
پرهام شما همکه مریض بوده منو یجوری میشم ان شالله همیشه سالم باشه