خرید لباس عید برای پسر طلای مامان
پنجشنبه عصر بود نمیدونم چندم اسفند ۲۱ بود انگار بابا علی قول داد زود بیاد از سر کارش بریم خیابان بهار لباس بخریم
ساعت هفت اومد نیم ساعتی نشست و با ما عصرانه خورد شد هفت و نیم
بعد گفت شام چی داریم
شام هم خورد شد ساعت هشت
من دیگه حاضر بودم میخواستم پرهام حاضر کنم گفت بزار پنی کوچولو ببینم شد ۸ و نیم
بااخره رفتیم
لباسها که خیلی گرون بودن
دلم برای لباس های دخترونه غش میرفت و بابا علی دلش واسه لباس پسرونه
کلا احساسش برای لباس پسرونه هست
ولی شلوار لی اول خریدی تومن
بعد رفتیم یه گوشه باقالی خریدیم خوردیم تصمیم گرفتیم دنمپپپچی بخریم
دیگه داشت دیر میشد مغازه ها داشتن میبستن
براش دو پیراهن و یک تیشرت سفیدخریدیم شد ۱۶۰
به بابا علی گفتم اسراف کردیم پیراهن زیاد داشت ها
به محض رسیدن گوله رفتیم به مامان مریم نشون بدیم
دوباره میگه بپوشم مامان مریم هم ببینه
کلی ژست گرفت با کلی عکس گرفتیم
ایشالله بابا علی راضی کنیم بریم آتلیه
عکسها ادامه مطلب