پرهام سه سال و هشت ماهه

سلام 

من برگشتم 

مامان پرهام با کلی خاطرات فراموش شده و نشده 

اینبار میخوام مطالب رو با تبلت هر شب یا هفته ای یکبار بزارم

خیلی با تبلت ور رفتم و نرم افزار های مختلف امتحان کردم تا بالاخره یافتم چطور عکسها را سایز کنم

پسرم سه سال و هشت ماهه شده 

همش خودشو با دوستاش مقایسه میکنه میگه من باید چقدر بزرگ بشم تا اندازه 

عمران بشم 

تا اندازه امیر رضا بشم

تنها مشکلم با پرهام

۱_مهد نرفتنشه 

۲_احساساتی بودن شدید 

۳_توقع داشتن

۴_و آخریشو بگم ؟ داره لوس میشه بچه ننه 

مهد نرفتنش که تقصیر خودم بود که دیگه انقدر گند زدم حد نداشت

تو دو سالگی که گذاشتمش سرای محله عالی بود 

این محیط مهد ها خیلی اذیتش کرد که نمیذاشتن مادر ها را ببینند

پسرم رو وابسته من کرد 

بماند دیگه تعریف نمیکنم 

فقط اینوبگم که پسرم تو خونه از هر انگشتش هنر میباره

حرف زدن 

نقاشی کردن 

آواز خوندن 

و قصه خواندن 

الان شعر من یک پرنده ام از حفظ تا تهش با چه چه براتون میخونه 

نقاشی میکنه در حد پیکاسو درخت و خورشید و ابر و بارون و چمن و گل و آدم 

اگر حوصله داشته باشه 

بیشتر نقاشی هاشو یا داخل جعبه نگهداری میکنم یا بابا علی میبره کارخونه میزنه تو اتاقش

واسه همین توقع میکنه به آثار هنریش احترام بذارم 

اگه نذارم دیگه نقاشی نمیکشه

خیلی حساسه :-) 

علاقه شدیدی به قصه خواندن و آواز داره و قول یک بلند گوی پایه دار را دادم 

استعدادش شکوفا بشه 

و کلی استعداد کشف نشده دیگه 

بابا علی میخواد بذارش کلاس موسیقی که متاسفانه پاشو کلاس نمیذاره 

رنگ آمیزی میکنه بدون اینکه از. خط بزنه بیرون

ووو...

خاطره خیلی داریم عکس هم زیاده 

ولی آیا کسی هست حرفهاموبخونه منو راهنمایی کنه این پسرکمو بسوی کلاس راهنمایی کنم 

مشاوره هم رفتم 

پرهام تست کرده گفته مشکل خاصی نداره ارتباط اجتماعیش بیسته و فقط زود رنجه ولی کینه ای نیست

نگرانیم از مدرسه هست 

مطمنا محیط مدرسه عین خونه نیست که نازشو بکشه و توجه روی یکنفر باشه

یک معلم هم باید جدی باشه هم مهربون و محبتشو رو سی نفر تقسیم کنه 

من نمیتونم هم مادر باشم هم همبازی و هم معلم و هم خانه دار 

البته باباش شبها شیفت ازم میگیره و باهاش خیلی بازی میکنه و گردش میبرش ولی این بچه عاشق محبت بی حد پدر و مادرشه

ونیازی به مهد نمیبینه

ببخشید وسط صفحه اومد عکسش