پرهامپرهام، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 6 روز سن داره

گل پسر مامان

سفر به رامسر (در 23 ماهگی)

1392/2/28 18:09
نویسنده : مامان پریسا
1,537 بازدید
اشتراک گذاری

سه شنبه ساعت 4 بعد از ظهر حرکت کردیم بسوی شمال .دفعه قبل پرهام 1 سال 4 ماه داشت . یعنی ماه مهر 1391 و اینبار 23 ماهشه . دیگه تو ویلا بند نبود فقط حیاط و برکه و دریا را دوست داشت .

عوروابه چیست؟ . . . . .. . . .. بله درست حدس زدید یعنی قورباغه .چون پرهام نمی تونه بگه ق میگه عوروابه . اون برکه ای که نزدیک ویلا بود شبها صدای قورباغه هاش بلند میشد و پرهام می رفت سنگ میزد تو سر قورباغه هاش . پرهام در برکه

یک جای جدید دیگه هم رفتیم چون هوا سرد بود و دریا طوفانی رفتیم خوض گنده ( ببخشید همون اب گرم رامسر) با اینکه خیلی بی نظم هرکی هر کی بود ولی پرهام یواش یواش خوشش اومده بود اولش میترسید و دیگه موقع تعطیلی استخر ول کن نبود . بگذریم که خودمون سرما خوردیم تا پرهامو بپوشونیم ولی سر جمع خوب بود خوش گذشت .ولی بجای اونجا عکسایدریا را می گذارم

 مکان بعدی گردش گری پرهام خان شهربازی بود . نزدیک ساحل دریای ماهیگیری ( یعنی قسمت ماهیگیری دریا) یک شهر بازی هستش که تا ویلا 20 دقیقه فاصله داره . پرهامو میبریم اونجا قطار و چرخ و فلک و خلاصه ... دل کندن از اونجا هم برای پرهام سخت بود . پرهام لب دریا به باباش یهو میگه: ( در حالی که کف دستشو باز کرده ) بابا پول میدی اطار (قطار) سوار بشم ؟ الهی قربون اون در خواست های خوشگلت بشم .آخرش چون یادش رفته میگه لوپن خوایش . میدی ؟ کی دلش میاد بگه نه نمیدم . کی آخه ؟

 نمای بالای چرخ و فلک

جواهر ده هم رفتیم که پرهام بغل آبشار عکس انداختن و بعد از یک خواب تپل در کنار ننه نرگس که آنجا آش میپخت یک آش خوشمزه خورد

 موقع برگشتن در کنار سفید رود بعد از رودبار و منجیل نشستیم ناهار خوردیم و راه افتادیم و هنوز مسیری نرفته بودیم که بابا علی بی احتیاطی کرد و در جاده میخواست با موبایل حرف بزنه . چرخ ماشین رفت روی گارد ریل بتونی ها و لاستیک ماشین ترکید ماشین بلند شد کمی و بابا علی ماشینو با فرمون صاف کرد و سر و کله بچم و مامانم و بابام که عقب نشسته بودند به سقف خورد محکم . صدای ترکیدن لاستیکو فقط پرهام شنید. با گریه میگفت آخ سرم صدای چی بود ؟ خلاصه حال همه خوب شد

بعد از 5 دقیقه . خدا خیلی رحم کرد . الهی بمیرم خیلی ترسید خیلی . خود علی هم رنگش مثل گچ سفید شده بود . کنار جاده مثل آواره ها نشستیم تا لاستیک عوض شد. از آنجا رفتیم کوهسار باغ شوهر عمه خودم و یه سری به عمه بابایی زدیم و درب و داغون به خونه خودمون رسیدیم . خب مرسی از اینکه به وبلاگ پرهام سر زدید .

اینم یه تا عکس که ربطی به شمال نداره

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (9)

پرهام ومامانش
23 اردیبهشت 92 0:05
┓━━━┏ ┃┓┏┓┗ ┃┃┃╋ ┃┃┃╋ ┃┛┗┛┏ ┛━━━┗ ┓━━━┏ ┃┓━┏┃ ┃┃╋┃┃ ┃┃╋┃┃ ┃┛━┗┃ ┛━━━┗ ┓━━━┏ ┃┓━┏┃ ┃┃╋┃┃ ┃┃╋┃┃ ┃┛━┗┃ ┛━━━┗ ┓━━━┏ ┃┓━┏┃ ┓━━┗┃ ┃┓━━┗ ┃┛━┗┃ ┛━━━┗ ┓━━━┏ ┛━━┏┃ ┓━━┗┃ ┛━━┏┃ ┓━━┗┃ ┛━━━┗ ┓━━━━┏ ┃┓┏┓┏┃ ┛┗┃┃┛┗ ╋╋┃┃ ╋╋┃┃ ╋╋┛┗ ┓━━━┏ ┃┓┏┓┗ ┃┃┃╋ ┃┃┃╋ ┃┛┗┛┏ ┛━━━┗ ┓━━━┏ ┃┓━┏┃ ┃┃╋┃┃ ┃┛━┗┃ ┃┓━┏┃ ┛┗╋┛┗ ┓━━━┏ ┃┓━┏┃ ┃┛━┗┃ ┛┏┓┏┃ ┓┗┃┃┃ ┛━┗┛┗ ┓━━━┏ ┃┓━┏┃ ┃┃╋┃┃ ┃┛━┗┃ ┃┓━┏┃ ┛┗╋┛┗ ┓━┏┓━┏ ┃┃┛┗┃┃ ┃┓┏┓┏┃ ┃┃┃┃┃┃ ┃┃┃┃┃┃
االهه
24 اردیبهشت 92 19:52
خاله قربونت بره که ترسیدی گوش بابا علیو میکشم مامان پریسا چرا عکس از شمال نزاشتی
مامان رادمهر کوچولو
25 اردیبهشت 92 0:19
سلام.عسلم نترس این چیزها پیش میاد .بابا علی باید بیشتر احتیاط کنه مخصوصا وقتی گل پسرش و مامانی تو ماشین هستند.... به بابا علی بگو بزار یک کم دیگه که بزرگتر شدم اون وقت همیار پلیس شدم دیگه نمیزارم قانون رو زیر چرخهای ماشین له کنی.... الن فعلا همیار بابا هستم... پرهام گلی ان شاالله که بهتون خوش گذشته...بیشتر مراقب باشید
زهره مامان آریان
27 اردیبهشت 92 3:47
همشه به گردش.طفلی پرهام چقدر ترسیده. انشالله دیگهازین اتفاقا نیفته براتون
غزال
28 اردیبهشت 92 22:46
عاشق اون پیشبند بستنت شدم زمان چقدر زود میگذره پرهام فسقلی چه زود بزرگ شد که به مامانش کمک میکنه بوووووووووووووس
فاطمه
1 خرداد 92 4:36
سلام.الان شبکارم.یهو یاد پرهام افتادم دلم تنگ شد براش پرهام جونم دوستت دارم
مریم
12 خرداد 92 12:49
پرهام جون خیلی خیلی دوست دارم .
مریم
13 خرداد 92 12:33
ببخشیدکه خودمو معرفی نکردم.

من خواهر فاطمه هستم .

پرهامم خیلی دوستش دارم .

ازتون میخواستم که سری به وبلاگ منم

بزنید.

خیلی ممنون.








Salam maryam jon

Bebakhshid man sharj internet nadashtam .javab nadadam

Hatman be weblogetoon miam

Mersi az mohabatet







سیمهدی
18 آذر 92 2:30
این عکس ظرف شستن پرهام عزیز خیلی خیلی بامزه بودش ها بعد بگید آقایون کار نمیکنن